در رثای قهرمانی یک‌رنگ

به گزارش خبرنگار سینمایی ایرنا، این چند جوان دور هم نشستند و بهترین و عملی‌ترین مسیر برای رسیدن به رادوان کارادزیچ را انجام یک مصاحبه صوری دانستند. طبق این نقشه، خبرنگار به کارادزیچ نزدیک می‌شد و در فرصتی مناسب، به قصاب بالکان ضربه می‌زد.

اما چه کسی می‌باید در این مسیر، متحمل چنین هزینه‌ای می‌شد و تا پای جانش پیش می‌رفت؟ نگاه‌ها به هم دوخته شده بود و آب در گلوها خشک. خانم ثقفی به محمد صدری نگاهی انداخت، محمد صدری به رضا برجی، رضا برجی به سیدابراهیم اصغرزاده و سیدابراهیم اصغرزاده، سرش را که برگرداند، دید نفر کناری‌اش یک قدم به جلو آمده و دستش را به نشانه انجام‌دهنده این ماموریت بالا گرفته؛ آن فرد کسی نبود جز نادر طالب‌زاده.

جوان مو بور و سفیدرویی که مثل بلبل، انگلیسی حرف می‌زد و تا فهمید موج آزادی‌خواه ایران، در ریل انقلاب قرار گرفته، دانشگاه و رفاه را در آمریکا کنار گذاشت و سراسیمه خود را به جریان اعتراضات انقلابی ایران رساند.

نادر طالب‌زاده در بیش از ۴ دهه‌ای که از عمر انقلاب می‎گذرد، همواره چهره ملایم و منعطفی از خود نشان داد. هیچ‌گاه به تندروی و نظریات رادیکال متهم نشد و از آن سو، دشمن نیز به اندازه‌ای او را جدی می‌گرفت که از شهروندان فرهیخته خود تقاضا می‌کرد که با وی ارتباط برقرار نکرده و برای تضمین این عدم‌ارتباط، طالب‌زاده و همسرش را تحریم کرد تا هرگونه ارتباط با وی، مشمول کیفرهای قضایی شود.

اما با این همه، طالب‌زاده هیچ‌گاه از آرمان خود دست نکشید. او در تمام این سال‌ها، از تلویزیون به سینما، از حوزه هنری به رادیو و از این جشنواره به آن کنفرانس و موسسه در رفت‌وآمد بود و تا توانست، از تمامی ظرفیت‌های فرهنگی و حتی دانش فردی خود در زبان انگلیسی استفاده کرد تا علیه ظلم، طغیان کند و در این مسیر، هیچ‌گاه نه بیم‌ها و تهدیدها او را دلسرد کرد و نه حاشیه‌های متعددی که برای او ساخته می‌شد، سبب شد تا از این مسیر کوتاه بیاید. حاشیه‌هایی که از پیشینه و سرنوشت پدر و برادر او آغاز شد و به استهزای ادعای ترور بیولوژیکی او ختم شد. مرد خستگی‌ناپذیر دنیای رسانه اما با مشی حرفه‌ای خود، هیچ‌گاه آب در آسیاب حاشیه‌پردازان نریخت و با حرفه‌ای‌گری، فقط نوشت و ساخت و اجرا کرد.

در رثای قهرمانی یک‌رنگ
مراسم تشییع پیکر مرحوم نادر طالب زاده

او مصداق بارز یک هنرمند انقلابی بود که تفسیر درستی از موقعیت داشت. مخالفت‌هایش با یک اثر هنری و یا یک جریانی که چندان آن را نمی‌پسندید را خیلی مستقیم بیان نمی‌کرد. جایگاه هنر را والا می‌دانست و هیچ‌گاه قائل به تقسیم‌بندی میان هنرمندان نبود. شاید باور این حقیقت سخت باشد که برای کسی که از ۱۶ تا ۲۶ سالگی‌اش را در آمریکا گذرانده، چقدر انجام واجبات و فرایض مهم بوده است.

طالب‌زاده در تمام مسیر زندگی، تشنه حقیقت و اشاعه آن به حقیقت‌دوستان عالم بود. یک‌بار به مسئولی که آمریکا را نماد قدرت و بزرگی می‌دانست، گفت که شما در آمریکا، سوار بر بنز خودت از خانه به محل کار و از محل کار به خانه در رفت‌‍وآمد بوده‌ای و نمی‌دانی زیر پوست آمریکای بدون روتوش، چه حقیقی در حال رقم خوردن است.

او برای عریان کردن آمریکا از هیبت پوشالی خود، تا جان در بدن داشت، نوشت و ساخت و اجرا کرد و به اندازه تمام برنامه‌های مهم تلویزیونی، مهمانان داخلی و خارجی را به برنامه‌ها، جشنواره‌ها، کنفرانس‌ها و تریبون‌های خود آورد تا چنین حقیقتی را به اثبات برساند.

و امروز آنچه از نادر طالب‌زاده به یادگار مانده، پشتکاری چشم‌گیر و خستگی‌ناپذیر است که هیچ‌گاه اجازه نداد تا وی برخلاف میل باطنی خود، جانب مصلحت را در پیش گرفته و با روزگار خود تغییر کند.

در روزگاری که بسیاری از مسئولان و مدیران، تغییرات ظاهری و ساختاری بسیاری را به نسبت دهه‌های گذشته خود تجربه کرده‌اند، نادر طالب‌زاده، همان آدم دهه ۵۰ بود، همان کسی که سراسیمه، رفاه و ثروت را در آمریکا رها کرد و به خیابان‌های بلبشوی تهران آمد، همان رفیق شهیدمرتضی آوینی و همان جوان موبور، چشم آبی که حاضر شد برای ثبت حقیقت و پایان دادن به بزرگ‌ترین نسل‌کشی تاریخ معاصر اروپا، خود را قربانی کند تا یک جهان از سیطره ظلم و جنون راحت شود.

نام او هیچ‌گاه از لوح تاریخ سترگ این سرزمین پاک نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.