ای ساقی سرمست ز پا افتاده

ای ساقی سرمست ز پا افتاده

ماه که زمین افتاد، مادر رسید بالای سر ماه و لطافت مادری اش را حلقه زد گرد آن ماه خمیده …، تیرها باریده بود. نیزه های خاکستری، ماه را پاره پاره کرده بودند. ماه، آنقدر به مشک پاره شده فکر می کرد که هواسش به پاره های دست و پاهایش نبود. سر ماه روی پای لطفت مادر آنچنان آرام گرفت که صدایش از میانه سیاهی شب‌اندیشان بلند شد: دریاب…
به روایت مرحوم سیدحسن حسینی(شاعر):
به گونه ماهنامت زبانزد آسمان ها بودو پیمان برادری اتبا جبل نورچون آیه های جهادمحکم
تو آن راز رشیدیکه روزی فراتبر لبت آوردو ساعتی بعددر باران متواتر پولادبریده بریدهافشا شدی
ماه بنی هاشم؛ اثر میثم نامدار

به روایت آریا عظیم نژاد( آهنگساز):
مرحوم استاد کریمخانی،( خواننده و مداح) می گفت، در میان همه سروده های ناب، این دوبیت دلش را سخت دگرگون کرده است:
ای ساقی سرمست ز پا افتادهدنبال لبت آب بقا افتاده
دست و علم و مشک سه حرف عشق اندافسوس، ز هم این سه جدا افتاده
«آریا عظیم نژاد»، سالیانی دراز کنار زنده یاد کریمخانی با شعر و نوا و موسیقی زیسته است. می گفت، وقتی رسید به این دو بیت به دلم گفتم این «جدا افتادن دست و علم و مشک» را چطور باید به موسیقی بیان کرد؟این جا ها را «سید سادات اخوی»،( نویسنده) شروع می کرد «مقتل خوانی» تا درک ماجرا بهتر شود.
وقتی از دست و علم و مشک جدا افتاد، با صورت زمین خورد… «حاج علی انسانی»(مداح) بعد از این بیت تاب نیاورده بود و زده بود زیر گریه : ای دست و پا زده ی بی دست
ساقی بی دست، اثر حسن روح الامین

به روایت مقتل:
فقطعوا علیه‏ الطریق و أحاطوا به من کل جانبدشمنان سر راه بر آن حضرت گرفتند و از هر طرفی او را محاصره نمودند.
فحاربهم حتی ضربه نوفل الأزرق علی یده الیمنی فقطعهاحضرت عباس علیه السلام با آنان جنگید تا اینکه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت را قطع کرد
فحمل القربه علی کتفه الأیسر فضربه نوفل فقطع یده الیسری من الزندآن بزرگوار مشک را بدوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وی را هم از بند جدا کرد.
فحمل القربه بأسنانهحضرت عباس علیه السلام بناچار مشک را به دندان گرفت.
فجاءه سهم فأصاب القربه و أریق ماؤهاناگاه تیری به طرف آن بزرگوار آمد و به مشک آب اصابت نموده آب روی زمین ریخت
ثم جاءه سهم آخر فأصاب صدرهسپس تیر دیگری آمد و بر سینه مبارکش جای گرفت!
فانقلب عن فرسهپس از این جریان بود که از بالای اسب خود به زمین سقوط کرد
و صاح إلی أخیه الحسین أدرکنیو فریاد زد: یا اخا ادرکنی.
فلما أتاه رآه صریعا فبکیوقتی امام حسین علیه السلام آمد و آن حضرت را دید که از پای در آمده است گریان شد
و قال الحسین ع الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی.امام حسین فرمود: یعنی الان پشتم شکست و راه چاره‏ام قلیل و اندک شد .
تیرباران ساقی، اثر حسن روح الامین

به روایت امیررضا یزدانی(ترانه سرا):
ترانه امیررضا یزدانی،(شاعر) در میان اهل خیمه عزاداری ها چنان مشهور شد که هر تاسوعا، خودش روضه بسیاری از هیات هاست:
دستی نداری تا بگیرم، از زمین پاشیمیشه دوباره باز علمدار حرم باشی؟این بچه ها دیگه نمیخوان آب؛ تو رو میخوانمیشه براشون باز سقاشی؟وقتی خجالت میکشی شرمنده تر میشمسقا بدون دست هم سقاست باورکنتوو چشم عباسم نبینم اشک غم باشهبی تو حسین تنهاست باور کندریا تو و دستاته برادرممنون دستاتم علمدارچشمات پر از خون شد عزیزمدلتنگ چشماتم علمدار
«حسین صافی»( طراح و کارتونیست) به نام همین «سقای بی دست» طرحی زده است و اسمش را گذاشته: آب شرمنده دست‌های توست

به روایت میرزا حسینعلی تهرانی:
کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی، می گفت: «روزی جناب شیخ رجبعلی خیاط به من فرمودند: در عالم معنا، روح خواجه حافظ شیرازی را مشاهده کردم که بسیار منبسط بود.از خواجه حافظ شیرازی از بهترین غزلش پرسیدم. رو به من کرد و گفت: غزل شاه شمشاد قدان را، در وصف ماه منیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس( علیه السلام ) سرودم و از این غزل خیلی مسرورم.»
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنانکه به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداختگفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بودبنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورزتا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داریشادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش بادگفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسلمرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتمکه شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایماز می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
دکتر محمدهادی مؤذن، در یادداشتی به شرح این غزل و ماجرای شیخ رجبعلی خیاط پرداخته است: تفسیری بر «شاه شمشاد قدان» حافظ شیرازی

به روایت مقتل:
خوارزمی و ابن اعثم کوفی درباره چگونگی شهادت آن بزرگوار چنین نوشته‌ اند: حضرت ابوالفضل علیه السلام به میدان شتافت در حالی که این رجز را می‌خواند:
أُقْسِمْتُ بِاللَّهِ الأَعَزُّ الأَعْظَمِ • وَبِالْحُجونِ صادِقاً وَزَمْزَمِ‌
وَبِالْحَطیمِ وَالْفَنَا الْمُحَرَّمِ • لِیَخْضِبَّنَ الْیَومِ جِسْمی‌ بِدَمی‌
دُونَ الْحُسَینِ ذِی الفِخارِ الأَقْدَمِ • إِمامِ أَهْلِ الْفَضْلِ وَالتَکُّرمِ‌
سوگند راستین به خدای بزرگ و ارجمند و به حجون و زمزم و به حطیم و آستانه آن خانه ‌ای که‌ مورد احترام است؛ هر آینه تن خود را به خون خود رنگین می‌سازم.
در راه دفاع از حسین علیه السلام که پیوسته با افتخار بوده و پیشوای اهل فضل و کرم است.
آن حضرت پس از کشتن شماری از نیروهای دشمن به درجه رفیع شهادت رسید.
امام علیه السلام بر بالین وی آمد و چنین فرمود: «الآنَ انْکَسَرَ ظَهْری‌ وَقَلَّتْ حیلَتی» اینک پشت من شکست و چاره‌ام اندک گشت.
***
محمود اسعدی،( شاعر) همین قسمت مقتل را به غزل کشیده است:
چشم تو دیدم و چشم تر من ریخت به همحال با وضع سر تو،سر من ریخت به همنه علمدارِسپاهم، که سپاهم بودیتا تو پاشیده شدی،لشکر من ریخت به هممادرم آمده بالای تن بی دستتاز به هم ریختنت،مادر من ریخت به همقبل از آنی که تنم زیر سم اسب روداز تماشای تنت، پیکر من ریخت به هم

یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجهِ الْحُسَینِ اِکْشِفْ کَرْبی بِحَقِّ اَخیکَ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام.

بیشتر بخوانید:
وقایعی که روز تاسوعا در کربلا اتفاق افتاد
گشت‌وگذاری در تاریخ عمارت عشق و ادب
شب و روزی که سرنوشت همه همراهان مشخص شد
برادری که آینه تمام‌نمای ادب و اخلاق است
/۶۲۶۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.