«ابلق»؛ فریادهای خاموش زنان در بی‌سوادی مالی مردان

میترا، الهه شرقی است که در دل خود معنای عشق و پیمان دارد و نماد آن خورشید است. آیا خانواده چیزی جز عشق و پیمان است که میترا آن را در خود می‌پروراند و تقدیم می‌کند؟

زنْ جایگاه بنیادینی در جغرافیای زندگی مرد ایرانی دارد. او همان واژه‌ای را برای زنانش به کار می‌برد که برای وطن (خاکی که از آن برآمده): ناموس. نگاهبانی از یکی را به ارزش نگاهبانی از دیگری باور دارد و این هر دو، برایش پرستشی بی‌مزد و منت به پیشگاه میتراست. با هر دست‌درازی به سرزمین زندگی‌اش، چه شخصی (همسر) و چه جمعی (وطن)، خونی در رگ‌هایش می‌دود که تا آن را به پای عشق و پیمان نریزد، آرام نمی‌گیرد. با این همه، هیچ‌چیز دردناک‌تر از آن نخواهد بود که بفهمد خود، مسیر این دست‌درازی را فراهم کرده است.

آگاهی از اینکه مسیر آن تجاوز با پاکوبی خودش هموار شده است، تا مغز استخوان را می‌سوزاند. آنگاه که با تصمیم‌های نادرست اقتصادی‌مالی، آجرهای دیوارهای قلعۀ خانه و وطن را یک‌به‌یک برمی‌دارد، مسیر دست‌اندازی را هموار می‌کند؛ در حالی که اگر کسی یک‌باره بخواهد دیوار را فروبریزد، خون در رگش آرام نمی‌گیرد. اما امان از تدریج که ناآگاهی می‌زاید و پشیمانی به بار می‌آورد. ابلق سیلی‌ای است که بر صورت مردان نواخته می‌شود تا از خواب تدریج بیدار شوند.

تجاوز به وطن را نباید به پاگذاشتن ستمکارانه بر خاک سرزمین محدود کرد. دخالت در امر وطن هم تجاوز است و آه از وقتی که این فرصت را ناتوانی اقتصادی برآمده از ناتوانی مدیریت حاکمان، برای آن دیگری فراهم کرده باشد. اما پاسخ به این تجاوز نه به بیرون، که به شکل‌گیری قدرت اقتصادی در درون برمی‌گردد.

تجاوز به منظومۀ میترا نیز در ابلق جز این نبود: ناتوانی مالی مرد، فرصتی برای تجاوز به زن. تجاوز جسمانی را فقط نباید در آن نقطۀ نهایی معنا کرد، گرچه برای فهم مردان لازم است سیلی در نقطۀ نهایی زده شود. پیش و بیش از آنکه مردان، خون خود را به پای ناموس بریزند، باید خِرد خود را برای تأمین مؤلفه‌های قدرت نگاهبانی به کار اندازند تا زنان مجبور نشوند در مواجهه با متجاوز، خون خود را بریزند.

آن مرد چه مردی است که نه‌تنها در نقطۀ نهایی نتواند جانش را تقدیم کند که از ناتوانی مالی، سکوت سرزمینش را در برابر تجاوز بپذیرد. چه‌چیزی در معرکۀ اوضاع و احوال امروز مهم‌تر از توانمندی مالی است که از مرد، مرد بسازد؛ همان چیزی که سواد مالی به ارمغان می‌آورد.

در فیلم ابلق، راحله از علی می‌خواهد از آن‌جا بروند. خانه‌ای بگیرند و شغلی مستقل دست‌وپا کنند تا منظومۀ خانواده از هم نپاشد. علی اما او را در چنین تصمیم‌های مالی‌ای مشارکت نمی‌دهد و به راه خود می‌رود (تصمیم‌گیری مالی). راه تصمیم‌های مالی علی به توانمندی مالی ختم نمی‌شود. درخت تصمیم‌های او میوۀ ناتوانی می‌دهد. علی در مدیریت بدهی (چک‌های برگشتی) ناتوان است. در کاریابی و درآمد نتوانسته مسأله‌اش را حل کند (شغلی ندارد). وابسته به قدرتی است (جلال) که دست‌اندازی خواهد کرد.

راحله، خود دست به کار شغلی خانگی است تا استقلال منظومه‌اش را شکل دهد (شال‌بافی)؛ اما علی به جای درآمد پایدار خِردمدار، درآمدهای یک‌شبۀ خِردگریز را ترجیح می‌دهد (گروبندی و کبوتربازی). علی رفتارهای مالی نادرست و پُرخطری نیز انجام داده است‌ (شرکت در گولدکوئست). او در بیمه هم ناکارآمد است (بیمه‌نکردن فرزند و خودرو) و این همه بی‌سوادی مالی، به تدریج سرزمین زندگی او را به جلالی نزدیک می‌کند که متجاوز است.

باید با جلال‌ها جنگید و به راحله‌ها توان فریاد داد؛ اما وقتی با عینک سواد مالی به ابلق نگاه می‌کنیم، علی در کانون قرار می‌گیرد و مهم‌ترین راه بنیادین، نه جنگ با جلال و نه فرصت فریاد برای راحله که توانمندسازی علی است. چه اینکه با دو راه‌حل اول، مسأله تکرارپذیر است؛ اما با سومی، نه جلال امکان تجاوز می‌یابد و نه راحله در معرض آن قرار می‌گیرد تا بخواهد فریاد کند.

خوشحال‌کننده است که علی با آن سیلی بیدار می‌شود و در مسیر تصمیم‌های درست مالی گام می‌گذارد؛ مسیری که پیمودنش برای هر مردی که در منظومه میترا زندگی می‌کند، واجب است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.