تثبیت خودی و غیرخودی در سینما؟

صوفیا نصراللهی، روزنامه‌نگار و منتقد سینما در روزنامه هم‌میهن نوشت: اول چند اظهارنظر از مسئول عالی‌رتبه‌ی فرهنگی کشور بخوانید. وزیر ارشاد، آقای اسماعیلی تاکید کرده که برنامه‌ریزی‌ها در وزارتخانه‌ی ایشان جوری بوده که فیلم‌های سیاه‌نما نداشته باشیم و به‌جایش فیلم امیدآفرین ساخته شود! خیلی هم خوب. کاش در حد تماشای این فیلم‌ها امید و انگیزه داشتم که به سینما بروم.

نکته‌ی بامزه‌ی ماجرا اینجاست که نصف فیلم‌های واقعا امیدآفرین جهان اگر در ایران تولید می‌شد بلافاصله برای همیشه می‌رفت داخل کمد و توقیف، کمترین حکم‌شان بود. مثلا فرض کنید فیلم «ارین براکوویچ» که به‌جز پوشش نامناسب قطعا به‌خاطر سیاه‌نمایی درباره‌ی وضعیت زنی که به‌عنوان مادر مجرد سه فرزند دنبال کار می‌گردد، چطور با ظاهر و رفتار نامتجانس مهم‌ترین پرونده‌های مردم علیه سیستم‌های دولتی را پیگیری می‌کند.

فیلم «در جست‌وجوی خوشبختی» با بازی ویل اسمیت که اتفاقا از صدا‌و‌سیمای خودمان هم بار‌ها پخش شده با نشان دادن وضعیت تلخ بیکاری یک پدر، اول کار آنقدر تلخ است که هیئت انتخاب ما به بخش امیدآفرینش نمی‌رسیدند. کل این ستون می‌تواند مثال بهترین فیلم‌های امیدآفرین جهان باشد که اگر در ایران با همان خط داستانی تولید می‌شدند توقیف و متهم به سیاه‌نمایی می‌شدند. اما یک جمله‌ی دیگر وزیر ارشاد بیشتر هم تحت‌تاثیرم قرار داد: «امسال مجموعه کار‌هایی را که مجوز دادیم خودمان تولید می‌کنیم تا جریان جدیدی ایجاد کنیم.» عالی شد!

دیگر به‌وضوح سیستم خودی و غیرخودی داریم. غیرخودی یعنی هر فیلم‌سازی که فکرش یا دلش یا استعدادش خارج از مسیر و چهارچوب جریان حاکم بر فرهنگ باشد، از جریان سینما بیرون انداخته می‌شود. اصلا توضیحی لازم ندارد. نمی‌خواهد مخاطب سینما یا منتقد یا پژوهشگر باشید تا متوجه شوید چقدر این جمله مخرب و ترسناک است و چطور سینما را به ورطه‌ی نابودی می‌کشاند. کمااینکه اگر فروش امسال سینما‌ها را با احتساب قیمت متوسط بلیت منتشر کنند معلوم می‌شود که سینمای ایران اساسا دیگر برای مخاطب محلی از اعراب ندارد.

بعد، از اهمیت سینما و فرهنگ‌سازی می‌گویند. همین امسال به‌جای اینکه مشتی فیلم بی‌نام و نشان یا کمدی‌های مبتذل برای هفته‌های متوالی اکران شوند، می‌شد با نمایش فیلم «کاناپه» کیانوش عیاری سالی متفاوت را برای سینمای کم‌رمق، رقم زد.

همین اتفاق در سایر حوزه‌ها هم با شدت در حال وقوع است. صحنه‌ی تئاتر تقریبا دارد خاک می‌خورد و به‌جز چند خبرگزاری رسمی که موظف به گزارش اتفاقات در حال وقوع و نمایش‌ها با هر کیفیتی هستند تحلیل و نوشته‌ای درباره‌ی نمایش‌ها نداشتیم.

در عرصه‌ی موسیقی با اسم و رسم می‌شود از فاجعه‌ها سخن گفت. وزیر ارشاد درخواست می‌کند که موزیسین‌ها کنسرت برگزار کنند تا شرایط کشور به حالت عادی برگردد. بعد چه کسی مجوز اجرا می‌گیرد؟ زانکو‍! کاش آن ویدیوی برنامه‌ی ممیزی را دیده باشید که آقای ممیز با زانکو گفتگو می‌کند و می‌گوید همین آهنگ‌های فست‌فودی شما چیزی است که ما می‌خواهیم. بی‌معنی. یک‌بار مصرف. به آن ویدیو خیلی خندیدیم و تصور نمی‌کردیم واقعیت زندگی‌مان بشود.

اگر وزیر ارشاد واقعا خواستار ارتقای فرهنگ بود مثلا کمک می‌کرد تا نشر موسیقی هرمس و رامین صدیقی دوباره کنسرت‌های show of hands را پی بگیرند. کنسرت‌هایی که هر سال آن با زحمت شخصی رامین صدیقی و کلی دردسر برگزار شد و ماحصلش یک هفته‌ی شگفت‌انگیز در فرهنگسرای نیاوران بود که هم ایران را به موزیسین‌های بزرگ معرفی می‌کرد و هم مخاطب ایرانی با موسیقی واقعا هنرمندانه و فاخر آشنا می‌شد. ولی نتیجه‌ی سیاست‌گذاری‌های غلط این سال‌ها چه شد؟ که بعد از کرونا، در شرایطی که تهیه‌کنندگان و ناشران موسیقی نزدیک به ورشکستگی بودند و هیچ کمکی هم از دولت دریافت نکردند، به‌خاطر همه‌ی سنگ‌اندازی‌ها در این مسیر در طول سال‌ها، صدیقی و امثال او مثل پدرام نیک‌سیرت که شب‌های جَز و سازباز را برگزار می‌کرد، عطای برگزاری کنسرت در ایران و دعوت از هنرمندان درست و حسابی ایرانی و خارجی را به لقایش ببخشند.

این‌طوری سرمایه‌های فرهنگی‌مان را از دست می‌دهیم و بعد دم از اهمیت فرهنگ می‌زنیم. جای موسیقی سطح بالا را آثار نازل می‌گیرد و چند سال دیگر وزیر بعدی و روشنفکران‌مان درباره‌ی سلیقه‌ی مردم غر می‌زنند درحالی‌که نه‌تن‌ها تلاشی برای ارتقای فرهنگ مخاطب و شناساندن ایران به‌عنوان محمل استعداد‌های هنری به جهان نکرده‌ایم که جلوی آدم‌هایی مثل رامین صدیقی و پدرام نیک‌سیرت و آن چند نفر دیگری را که تعدادشان از انگشتان دو دست کمتر است هم گرفته‌ایم و از ادامه‌ی مسیر پشیمان‌شان کرده‌ایم. استعداد‌هایی مثل اصغر فرهادی و کیهان کلهر را فرستاده‌ایم جایی که بتوانند کار کنند، نه اینکه به‌جای وقت صرف کردن برای فکر به خلق، مجبور باشند درگیر بروکراسی‌های مسخره شوند. بهترین مدیران سینمایی و موسیقی و تئاتر را به خانه می‌فرستیم تا به قول وزیر ارشاد خودی‌ها جریان‌ساز شوند و چرخی اختراع کنند که با آن ما را به ته دره ببرند.