جواد فدائی؛ ایستاده در غبار

بهنام عکاشه؛
بعد از سال ها دوری، به محل کارش رفته و بعدش به کافه ای همان نزدیکی ها رفتیم ومن یک قهوه سینگل و اون یه قهوه دوبل به بدن زدیم. قرار ما این بود؛ یک دورهمی دو نفره نیم ساعته. ولی آن قدر پرچانگی کردیم و خاطره شد و موضوعات مشترک به خصوص محله سه راهی و بحث پیش آمد و حتی جدل، که قرار شد از دل گفت و گوهای مان چیزی دربیارم و به بهانه انتخابات و تولدش آن را منتشر کنم. بین من و او انگار هیچ وقت صلح برقرار نخواهد شد. فقط وقتی تنها می شیم آرومیم.
ثبت نام او برای مجلس امسال، تعجب خیلی ها را برانگیخت و دروغ نگویم مرا هم. او در آستانه سی و هفت سالگی همان قدر عجیب است که در نوجوانی و حتی قبل ترش. آخه آدم عاقل دبیرستان علامه گچساران رو ترک میکنه و میاد دبیرستان امام؟ چون رشته انسانی نداره؟ آره جواد تو اون دوره که هر کی نمی تونست بره علامه رفت و دراومد.
سید جواد حتی سال ۹۸ هم با مصطفی جوزانی و علی گرامی گروه قدرتمند سروهای آزاد رو تشکیل دادن و به نوعی از تشکیلات اصولگرا بیرون اومدن.
البته ما اون موقع تحلیل می کردیم که اینا اومدن زینل زاده رو تو صحنه نگهدارن ولی جواد تو همین گفت و گو دربارش توضیح داده که زیاد با تحلیل من سازگار نیست.
سید امروز ما که ۱ بهمن ۶۶ به دنیا اومده در مقاطعی که ما اهواز بودیم اومده بودن محله عربای جنگ زده های سه راهی که ما درس میخوندیم و تو خونه طالب هلالات اینا نشستن. پائین دست نونوایی عربا. کنار دکه احمد و همسایه خونه طالب و نادر و جابر شاهینی.
اول مصاحبه خیلی کلیشه ای بود و اون جانب دهه شصتیا رو گرفت و از نسل سوخته ای گفت که هیچی ندارن. نه شغلی نه بچه ای نه حتی همسری(البته جواد هر سه تاشو داره :-)).
همون صراحت لهجه و بیان تند و تیز رو داره و هنوزم حاضر به مصلحت سنجی نیست و وسط بازی رو عین نفاق و دو رویی میدونه. اون میگه نقش دهه شصتیا توی تصمیم سازی ها و تصمیم گیریا نادیده گرفته شده.
میگه جریان سیاسی دیگه وجود نداره و همه چیز در قومیت و رفاقت و خلاصه شده و احزاب خانوادگی شدن. همه رقابت های سیاسی در چانه زنی و لابی خلاصه میشه.
برگردیم به سرو آزاد که تو سال ۹۸ خیلی گل کرده بود و سر زبونا بود. جواد اما میگه در واقع از سال ۹۶ و ستاد رئیسی شروع شد. ستاد کارو کرامت فلکه سرباز به ریاست مصطفی جوزانی. راست میگفت و با یه آدرس و کمی فکر یادم اومد. ادامه داد که برخی بزرگان جریان خودشون مخالفت کردن با راه اندازیش و اگه همکاری و رفاقت رحیمی فرماندار نبود هیچوقت راه نمی افتاد.
میگه تو همون سال ۹۶ ما لیستی برا شورا دادیم که قاضی فر سرلیست بود که از ثبت نام تا انصرافش فقط چند ساعت فاصله بود. نگاهمون به جریانات گچساران این بود که هر نیروی قدر جریانی باشه جز سیدقدرت و جعفری و در نهایت به زراعت کیش، پاکدل، بیعت اصل و زینل زاده و یکی دوتا گزینه دیگه رسیدیم و در نهایت شعار عبور بود که در واقع عبور از خانواده سیدقدرت و حسینی و شخص آقای جعفری بود. روزای آخر هم خیلی فشار آوردن که زینل زاده به نفع سیدقدرت کنار بکشه ولی ما مقاومت کردیم.
در میاندوره ای اما همین گروه متلاشی شد. اون اما میگه صلاح نبود زینل زاده بیاد چون فضا، فضای خوبی نبود و همه رد اعتبارنامه رو پای سید قدرت می نوشتن و حق خودش بود و البته کاندیدای بویراحمدی تو اون دوره شانسی نداشت.
سیدقدرت رد شده بود. سیدناصر اومد. من و علی گرامی رفتیم پشت سیدناصر و جوزانی رفت با جعفری.
بعد از انتخابات جواد اولین رئیس دفتر تهران سیدناصر بود اما دولتش دولت مستعجل بود و میگه تمام نقدهائی که به تاجگردون بود به سیدناصر هم می چسبید و جائی برای دفاع نذاشته بود و هر روز اختلافات بیشتر می شد.
نقطه مهمی که جواد در این میانه بهش اشاره کرد بحث رد اعتبار بود؛ “ما بدمون نمیومد تاجگردون رد اعتبار بشه اما اصلا فضای اون روز فراتر از گچسارانی ها بود و نیروهای ما چندان اثرگذاری نداشتند”
جواد اما به عکسی که من ازش گرفتم روز مصاحبه تو خبرگزاری مهر کنار زاکانی. گفت خودت هم میدونی که من کاری به اون جلسه نداشتم و دخالتی نکردم و اساسا چیزی نداشتم به داشته های آنها اضافه کنم و ضمن اینکه برخی چیزها رو اولین بار از زبان آنها شنیدم و خیلی ورود به موضوع برای من مهم نبود که درگیر بشم و صرفا با آقای خضریان قراری داشتیم(از قدیم که کسی ایشان را نمی شناخت ما در جبهه پایداری مرتبط بودیم) در ثانی مگه تو خودت بغل دست آقای زاکانی ننشسته بودی و عکست نیست؟ جواد میگه اتفاقا اتفاقات همون مصاحبه تاثیر منفی فراوانی در رد اعتبار تاجگردون داشت و در واقع کاتالیزوری شد برای این موضوع.
منظورش روزیه که من و میلاد کرمی و عادل علیبازی به مصاحبه رفته بودیم. البته میگه اگه کاره ای بودم حتما حسنوند، میرسلیم، قالیباف، تالارپشتی و پیرهادی رو رد اعتبار می کردم.
جواد که سابقه طولانی در مدیریت در قرارگاه خاتم و موسسه حرا داره سال ۱۴۰۰ مسئول دفتر نماینده شده بود. اون از ۹۲ تا ۹۷ تو پروژه های بزرگ قرارگاه خاتم مدیر بوده و ۹۸ و ۹۹ کارمند مجلس بوده و از ۹۹ تا الان بخش خصصی رفته و الان هم مدیر پروژه های عمرانی توی شرق تهران شده و همزمان مشاور یکی دو سازمان و وزارتخانه هم هست. در همه این سال ها به همراه جوزانی مسئول جبهه پایداری بودن تو گچساران.
میگه اداره دفاتر نماینده ها خیلی خاصه هم سخت هم آموزنده. از محمد عزیزی و ایوب حسینی خیلی تعریف میکرد. میگه کاربلد بودن ولی اونا هم محدود بودن و در واقع جریاناتی در پس ماجرا به مدیریت می پرداختن و مسئولین دفاتر در واقع کارگزار بودن. میگفت مردم گچساران و باشت اونایی که صاحب نداشتن تو کوچه های اطراف بهارستان آواره بودن و به نوعی ما هم همین بود و الان هم همینطوره و اینجور نبود که همه راحت بیان و دردشون رو بگن ولی در کل بواسطه نظم و برنامه ریزی بهتر، پاسخگویی در دوره تاجگردون بهتر از الان بود.
جواد بواسطه سوابقش توی خاتم میگه پیگیر بسیاری از پروژه ها بودم بدون اطلاع نماینده از جمله پروژه تونل دیل و سد چم شیر که البته جاهایی که لازم بود آنقدر دیر ورود کردن که بی نتیجه بود. معتقده مشکلات این دو پروژه در دوره نماینده سابق هم بود.
جواد از سیدناصر میگه که آدم خاصی بود اما مشکلش این بود که زحمتی نکشید برای جایگاهی که در اون قرار داشت و روی سفره ای نشست که سیدقدرت و یارانش اون را کامل چیده بودن و زحمتکشان جریان رو برای همین ندید و فراموش کرد. مشاورینی داشت که عین پیرامون تاجگردون دلسوز جریان نبودن و منافع خودشون و اطراف شون رو می دیدن. اما اون آدم آگاهی بود. خیلی فکر می کرد. همه خواب های اونو دیدن ولی کسی بیداری هاشو ندید. و نمی دونن چقدر زجر می کشید.
جواد میگه کسی که توی نوجوونی و بچگیش اون زجرها رو دیده بود همیشه تو اون وادی سیر می کرد و هیچگاه در نیومد و تمام فکرش توی جبهه و جنگ و واقعه ده بزرگ بود. جواد میگه گاهی مثلا با بزرگی تو جلسه ای بودیم و درباره مسائل مهمی حرف میزدیم و یک مشکل رو بررسی می کردیم و از نواقص می گفتیم ولی سیدناصر به نقطه ای خیره می شد و اشک تو چشماش حلقه می زد و همش غصه می خورد، خوب این نماینده که اینقدر رقیق القلبه چطور می تونه تو وادی سیاست که این همه پیچیدگی داره مقاومت کنه؟ اصلا مگه با غصه خوردن خالی دردی دوا می شه؟
من خیلی از انتقاداتی رو که بهش میشه قبول ندارم و منصفانه نمی دانم ولی میگم وقتی خودش متوجه برخی واقعیت ها و ضعف ها شد باید واگذار می کرد برخی موارد رو به آدمای خودش و در واقع این کاره. اما این کارو نکرد و آنچه شد که امروز می بینیم.
تنها تفاوت سید ناصر و تاجگردون در این بود که سیدناصر دربست در اختیار مشاورینش بود ولی تاجگردون نظرات آنها را تحلیل و تعدیل می کرد البته تا حدودی. سید ناصر اما ارتباطات خاص و صمیمانه ای با حاکمیت داشت که هیچ گاه نتوانست از آن بهره ببرد.
جواد میگه جز در بحث های رسانه ای، تاجگردون در چه موضوعی خیلی موفق بوده که شایسته این القاب خیلی بزرگ باشه؟ میگه همواره تبلیغات بیش از تاثیرات بوده و مدل رفتاری ایشون ناقض شعار خدمت بی منت بود. چون مخاطب سوال بودم به او گفتم نیروهای انسانی که تاجگردون در استان و تا حدودی کشور به کار گرفت. برای اولین بار توی تاریخ منطقه گچساران حرف برای گفتن داشت. توی موضوع آب، راه و گاز و مسائل شهری از جمله آسفالت، بلادیان، کیامرثی و سادات کارای خاصی بودن. زنده کردن نام گچساران از دیگر کاراش بود.
جواد اما میگه تاجگردون سوار پروژه های دولت شد. اون علیرغم قولی که در سال ۹۰ داد هیچ پروژه مهمی به گچساران نیاورد. از من میپرسه جغرافیای صنعتی گچساران از ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰ چه تغییری کرد. من جوابشو دادم ولی قانع نشد.
پرسید معاش مردم عادی چه شد. به تغییر تدریجی سبک زندگی فردی و اجتماعی و ارزش افزوده اماکن محلات کیامرثی و سادات و باقی محلات اشاره کردم ولی اون میگفت کسی که تاجگردون را بشناسد می داند اینها حد شهر تاجگردون نبوده و نیست و تاجگردون رو باید بر اساس جایگاهی که داشت و پتانسیل خودش قضاوت کرد نه چیز دیگر. یک آدم گرسنه و بیکار در محلات مذکور برایش چه تاثیری دارد خانه اش دو میلیارد باشد یا دویست میلیون؟
الان ۹۸ درصد کشور گاز دارن خوب ما هم داریم. راه هم پیگیری کردن پروژه های نماینده ها و دولت های مختلف بوده و بعد از ایشان هم ادامه داشت.
پتروپالایشگاه رو چرا پیگیری نکردن؟ چون گرون بود؟ اتفاقا می تونستن تمام هزینه اش رو از شستا و ایمیدرو تامین کنن.اصلا چرا شستا و ایمیدرو و سایر ابر شرکتها مجبور به سرمایه گذاری در منطقه نشدند؟ آیا واقعا زورش را نداشتند یا انگیزه اش؟
جواد میگه گچساران در تمام طول دوره تاجگردون و سیدناصر به اندازه دمپختی و کبابی های بامیدون و کوشک هم ارزش افزوده نداشته است.
گچساران آب دارد. شاهراه مواصلاتی کشوره. گاز داره نفت و پتروشمی داره. خاک کشاورزی داره. منابع انسانی عالی داره. فرهنگ متقدم منطقه هست. بنظرم حقش این نباشه.
این دو نفر یا اعتقاد نداشتن یا نمی تونستن از پتانسیل نیروی انسانی منطقه بهره ببرن. تمام توانشون صرف به کارگیری نیروهای جزء در شهرستان و استان شد و در کلان کارچندانی نشد. شما مقایسه کنید با حوزه کهگیلویه و حوزه بویراحمد. البته انصاف به خرج میده و توسعه کشاورزی رو مستقیما حاصل تلاش تاجگردون می دونه.
جواد میگه تاجگردون خودش از حواشی موجود استقبال می کنه و از تائیدی در شب آخر خوشش میاد و از موجش استفاده می کنه. نقطه قوت مهم تاجگردون رو اشراف کاملش نسبت به اتفاقات منطقه می داند که نقطه ضعف سید ناصر است و نقطه قوت سید ناصر رو خاکی بودن می دونه که نقطه ضعف تاجگردونِ. اون جعفری رو ناشناخته خطاب می کنه و موتلفه رو منقضی می دونه. به پایداری میگه ایستاده در غبار و من رو سلطان فتنه می دونه به زینل زاده میگه قدرتمند و خوشنام ولی کم سیاست و از کنار اسم سیدناصر می گذره و به سیدقدرت میگه استاد و اسطوره. احمدزاده رو مرد دلسوزی می دونه که عده ای کوته فکر و کوتاه قامت اجازه ندادند با قدرت کار کنند.
از نظر جواد اصلاح طلبی گچساران رو که حاج بهرام بزرگ کرده بود تاجگردون به موزه فرستاد و البته اصولگرایان گچساران خودشان به سمت موزه حرکت کردند و سید ناصر آنها را فقط هل داد ولی نتوانست مانند تاجگردون، تاج و تخت جریانی رو مالک بشه. اصولگرای واقعی بین بزرگان این جریان از نظر سید جواد سه چهار نفر بیشتر نیستند. میگه دعوای زرگری تاجگردون و حسینی رو باور نکنید این دو خانواده ترجیح می دن در غیابشون اون یکی پیروز بشه ولی فرد جدیدی قد علم نکنه و این هژمونی رو بهم نزنه، استنادش هم مصاحبه آخر سید قدرت با کبنانیوز. از لمپن پروری و یا به قول خودش اوباش سالاری تاجگردون و سید ناصر سخت گلایه منده و میگه این دو نفر باعث شدند ننه قمرهای چاله میدان احساس پرچم داری کنند و شلوار شش جیب ها و تیزی ها را غلاف کرده و شیک پوشان به اوباش بازی در فضای سیاسی بپردازند و برعکس این موضوع رو نقطه قوت سید قدرت و جعفری می دونه که همواره اطرافشون آدمهای با پرستیژ بیشتری بوده.
رد صلاحیت سید قدرت و عدم احراز دلاویز رو نا عادلانه می دونه و میگه وقتی خیلی ها با خیلی از مشکلات تایید شده اند جا داشت این دو عزیز نیز تایید صلاحیت شوند تا مشارکت افزایش یابد و فضا رقابتی شود هر چند کاندیداتوری سید قدرت و حاج جعفری و حاج فولادی را زیاده خواهی و انحصار طلبی می داند. اعتقاد داره سال ۹۴ نقشه خود تاجگردون و سوق تحلیل های رسانه ای به سمت دو قطبی تاجگردون و اصولگرای قشقایی بود که باعث شد برخی بزرگان اصولگرا وارد این وادی بشن و اساسا هر دو قطبی برابر تاجگردون رو محکوم به شکست می دونه. دلیلش رو هم رقابت درون جریانی دو جریان راست سنتی به نمایندگی جعفری و اصولگرای فعلی به نمایندگی سید قدرت می دونه. میگه برخی از کاندیداهای فعلی جریان اصولگرایی با هماهنگی خود تاجگردون اومدن تا موازنه سیاسی حفظ بشه و از آبستراکسیون جلوگیری کنه (اتفاقی که در سال ۹۴ اگر لجبازی و توهم برخی ها نبود انجام می گرفت). جواد فدائی معتقده اگر به نحوی در انتخابات پیش رو جلوی انتخاب دوباره حسینی، تاجگردون و جعفری گرفته شود خوب است و شهر از این رقابت مضر نجات خواهد یافت اما در صورت قبولی تاجگردون هرگز موافق رد دوباره اعتبارنامه نیست. فدائی در آخر حرفاش تاکید داره پیش از اینکه به پیروزی جریانش فکر کنه دو موضوع مشارکت بالا و انتخاب آگاهانه رو ترجیح میده. ضمن اینکه گفت صحبت های زیادی درباره شورای نگهبان و هیئت اجرایی داره که به دلیل کاندیداتوری خودش، به بعدها موکول می کنه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.